اثار و بیوگرافی محمد یغمایی

ساخت وبلاگ

آخ ایرانم، ایرانِ خوب تر از جانم، آخ...
چهل سال گذشته است و ما هر روز بیشتر فرو میرویم، کسی ما را دوست ندارد، کسی دوستمان نیست، عزت و اعتباری نداریم، خسته و غمگینیم و رو به زوال.. آمریکا با ما سرِ جنگ دارد؟ ندارد؟ هرچه که هست دارد ما را میفشارد برای زانو زدن، برای خفت، روس ها جلوی چشممان ما را میفروشند، به چهار پول سیاه، برای چینی ها ما بازار و پول و تجارتیم، اروپائی ها ما را بین خودشان میدوانند تا چیزی بکنند و ببرند.
آخ ایرانم، ایران سراسر زخم من، امروز عراقی و افغان و تاتار می آیند تا اینجا، زیر گوشهای ما دخترکانمان را به خلوتشان ببرند، راحت و ارزان و در دسترس، کسی هم هست که سنگشان را به سینه بکوبد و خاک بر خاکی بریزد که آب ندارد، هوا ندارد، جان ندارد حتی..
ما تنهائیم و تو تنهاترین ایرانم، تو سیاهی و ما سیاهه نشین ایرانم، پای رفتن اگر باشد، دلِ دل کندن کو؟ سرِ هوای تو را به باد سپردن کجا؟ چهل سال است مرگ گفتیم و مرگ شنیدیم و مرگ دیدیم و هرچه بود مرگ بود، حالا توی صف های خرید ارابهٔ مرگ میخندیم، وسط داروخانهٔ آخر شهر که میگوید تمام شد اشک میریزیم و خون هم را میمکیم و خون تو را و اشک راهش نیست؟ فریاد راهش نیست؟ مرگ نیست؟
آخ ایرانم، گربهٔ وحشی قدیم، ای رد چنگت روی چشم هرکس به نظر داشته نشستهٔ دیروز، ای رامِ آرامِ تن فروش امروز، فردا به حالِ کجات باید به گریه بنشینیم؟ تا کی نشسته اشک بریزیم؟ تا کی شیون تو را توی سکوت گوش کنیم؟ تا کی...

محمد یغمایی |

ادبیات...
ما را در سایت ادبیات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arazemah4 بازدید : 187 تاريخ : يکشنبه 3 فروردين 1399 ساعت: 9:40