فرار ب سوی خویشتن

ساخت وبلاگ

منم و آن پیرهن ، بجا مانده از تو

منم و آن روح جدید و جسم خسته از تو

منم و آن درد شیرین ، همان شور شیرین تر از جان

منم و آن جاده ، همان راه رفته ، همان تویی که از این خانه رفته ... 

--

از تو به خویش فرار میکنم 

از خانه ب سوی تو فرار میکنم 

به سوی تو ره میگیرم 

ب سوی افتاب پرواز میکنم

سایه ام تیر دست صاحب دلان

خانه ام دست ان بی حیا گران

مردود میشم از سایه پدر 

ننگ بر سنگ اخر 

ننگ بر اشک اول 

زندگی ادامه داشت همچو 

رود روان ، زندگی بی پایان بود 

همچو رود روان

از خانه ما رفت چراغی اما

به پایان رفت داستان ما 

اما ... 

#عارف_نوشت

---

برای پدر ... 

ادبیات...
ما را در سایت ادبیات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arazemah4 بازدید : 263 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1396 ساعت: 6:29