تو قهر میکنی و من ، فقط سکوت میکنم
تو راهمیشه با خودِ تو روبروت میکنم !
کبوترِ توام اگرچه زخم خورده ام ، ببین--
--که باز در حیاطِ خانه ات ، سقوط میکتم!
تو قهر میکنی و من برایِ این که نشکنی
از اوجِ قلّه یِ غرورِ خود ، هبوط می کنم ...! خدایِ پیرِ خویش را بپرس تا بگویدت
که زجه ، زجه در قنوتم آرزویت می کنم
به خاطرش خدا... ، اگر حقیقتی ب من فقط--
-- کجایِ قصّه ای بگو ؟ که جستجوت میکنم ... .
--
خدایِ پیرِ خویش را بپرس تا بگویدت
که زجه ، زجه در قنوتم آرزویت می کنم
.
تقدیم به تو ...
ادبیات...
ما را در سایت ادبیات دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : arazemah4 بازدید : 277 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1396 ساعت: 6:29