عصر جمعه

ساخت وبلاگ

تو قهر میکنی و من ، فقط سکوت میکنم

تو راهمیشه با خودِ تو روبروت میکنم !

کبوترِ توام اگرچه زخم خورده ام ، ببین--

--که باز در حیاطِ خانه ات ، سقوط میکتم!

تو قهر میکنی و من برایِ این که نشکنی

از اوجِ قلّه یِ غرورِ خود ، هبوط می کنم ...! خدایِ پیرِ خویش را بپرس تا بگویدت

که زجه ، زجه در قنوتم آرزویت می کنم

به خاطرش خدا... ، اگر حقیقتی ب من فقط--

-- کجایِ قصّه ای بگو ؟ که جستجوت میکنم ... .

--

خدایِ پیرِ خویش را بپرس تا بگویدت

که زجه ، زجه در قنوتم آرزویت می کنم

.

تقدیم به تو ...

ادبیات...
ما را در سایت ادبیات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arazemah4 بازدید : 277 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1396 ساعت: 6:29