بیوگرافی مجازی من

ساخت وبلاگ

اسم عارف رو خیلی دوست دارم 

بابت همین اسمم رو خودم گزاشتم عارف

جاوید رو بابت این انتخاب کردم که دوست دارم همیشه ماندگار باشم

علاقه شدید دارم به ادبیات بعد اون دوچرخه سواری ، و بعد ترش کارافرینی یا بهتره بگم یه اقتصاد دان شایدم ام یه تاجر 

که الان یه نمونه کوچیک این چیزایی که گفتم هستم !

ن خیلی کوچیک و نه خیلی بزرگ

زندکی مجازی من از اونجایی شروع شد که یکی از بچه محله ای هام به اسم محمد که تقریبا چند سالی از من بزرگتر هست یه روز توی کوچه 

بر داشت بهم گف : بیا یه سایت بزنیم 

وقتی این حرفو شنیدم منظورشو نفهمیدم و گذشتم

شبش که خواستم بخوابم داشتم بهش فکر میکردم که یعنی چی یه سایت بزنیم یعنی باید چیکار کنیم 

با سایت اشنا بودم اما فقط با واژه سایت که میدونستم میشه یه صفحه وب 

عین همین گوگل 

فردای اون شب محمد رو دیدم و ازش خواستم بریم کافی نت 

این حرف من نبود این چیزایی بود که محمد روز قبلش بهم یاد داده بود 

رفتیم یادمه تقریبا یه ساعتی توی کافی نت بودیم و به وب تاسیس کردم هیچ اسمی و هیچ چیزی به ذهنم نرسید

جز اینکه ادرسش رو اسم و فامیلیم گزاشتم 

این اتفاق تقریبا 5 یا بهتره بگم 6 سال پیش رقم خورد

وقتی ک اماده شد نمیدونستم باید چیکار کنم ..

چند تا مطلب در مورده فوتبالیست مورد علاقه ام یعنی رونالدو کپی کردم و گزاشتم 

همین تصورم این بود که باید سرچ بزنم و هرچی خوشم اومد کپی کنم و بزارم توی وبم

از اون که کذشت روز بعدش دوباره رفتم کافی نت 

موقعی ک اونجا بودم خودم چندین و چند بار صفحه وب ام رو باز میکردم و میبستم بدون هیچ دلیل و یا فکر کردنی 

فقط کپی و مطلب میزاشتم هرچیزی ک جلو دستم بود منتقل میکردم توی وبم ... 

یادمم نیست  اولین عنوانی ام که گزاشته بودم چی بود ولی دومین عنوان "فرداها از آن ماست" بود !

دلیل انتخاب کردن این اسم برا مقداری بعد ترش هست که در ادامه میخونین.../

اون زمان هنوز توی خونه اینترنت نداشتم

و پدرم رو مجبور کردم یه مودم و اینترنت با سرعت زغالی واسم بگیره یعنی همون 128 که باید بگم یادش بخیر .. 

اولین طرح ام 128 - یک ماهه - با حجم 6 گیگ بود که طی دو روز کل این مقدار حجم تموم شد 

طرف دیدن و دانلود کردن فیلم و کلیپ از سایت اپارات شد

تصورم این بود که هرچی جلو دستم میاد باید دانلود کنم

باید داشته باشم اینا انگاری اوراق بهادار بودن که به سیستم خانگی ام رونق میدادن ... 

تصورات و اتفاقات جالبی داشتم که حد و مرزی بیشتر از سن ام داشت /...

اون وب توی میهن بلاگ بود 

هنوزم هست ولی نه مثل اون قدیم ...

به کمی بعد تر که بخوایم بیایم 

میرسیم به جایی که من توی یه شبکه اجتماعی عضو شدم 

یه سایتی که سرو ته خاصی نداشت به نظرم

 ولی نمیدونم چرا جذابیت داشت

وقتی که عضو شدم خیلیا ها تبریک گفتن از اعضای همون سایت 

یا بهتره بگم الان میفهمم ک اونا اعضای اون وب نبودن و فقط ربات بودم محض خوش امد گویی

تا اینکه چند روزه بعد از عضویت من و تبدیل شدن به کاربر فعال اون سایت پیامای متفاوتی دریافت میکردم و بعد ها فهمیدم 

اون پیاما ام توسط ربات برا خیلی ها ارسال میشده ...

بگذریم 

حس میکنم دارم خیلی با جزیات توضیح میدم ولی شاید این جوری قشنگ تر باشه (:

این قسمت سعی نکردم جذاب باشه صحبت هام 

یا بهتره بگم چون حالم خیلی خوب نیست دلم نخواست پر نشیب و فراز باشه ... 

ولی ادامشو اگر عمری باقی بود فرداشب مینویسم

زیر سایه عشق جاوید باد 

22-4-1396

2:05 بامداد

ادبیات...
ما را در سایت ادبیات دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : arazemah4 بازدید : 230 تاريخ : يکشنبه 25 تير 1396 ساعت: 7:10