ادبیات

متن مرتبط با «چه زود بزرگ شدیم» در سایت ادبیات نوشته شده است

روزها می‌گذرند و بزرگ‌تر می‌شوی

  • روزها می‌گذرند و بزرگ‌تر می‌شویاستقلال پیدا می‌کنی، اجازه داری تصمیم بگیری و در هزار راهیِ انتخاب‌ها می‌ایستی.دایره اختیاراتت وسیع می‌شود و البته دغدغه‌هایت بزرگ‌ و پرسش‌ها و ابهامات ذهنی‌ات عمیق!توی , ...ادامه مطلب

  • در زندگی چه چیز هایی باید بلد باشیم؟

  • توی زندگیت همین سه نکته رو درک کنی کافیه ! 1 - دقیقا چی میخوای از زندگیت ؟2 - یاد بگیر مهارت و توانایی ات رو بکار بگیری ! 3 - کشیدن نقشه‌ی رسیدن به اهدافت, ...ادامه مطلب

  • 365 تقسیم بر چهار

  • وقتی که بودی دستمو از قلم جدا نمیکردمو  شعر و داستان و مینیمال پر کرده بود تمومه ورقای کتابامو  الان که نیستی دستم گرفتم خودکار و  روی کاغذ دو دو تا چهار تا میکنمو  اون ماشین حسابو میارم جلو  365 رو تقسیم بر 4 میکنم  چهار فصلی که از بهارش گرفته تا خوده زمستونش  شده این خودکارو  اون ماشین ح, ...ادامه مطلب

  • پسر بچه

  • پسر بچه ای که نان شب را از سطل های شکم سیری " ما " میل میکند  و صبحانه ی جانش را میان اتش نگاه مردم میل میکند  دیگر جانش بی جان میشود تا  بچرخاند ، چرخ زندگی را ...  --- دست یه بچه یه اسپینر شصت ، هفتاد ، یا صد هزار تومانی بود  و اون طرفم یه بچه داشت از سطل زباله یه تیکه کیک رو میزاشت توی دهنش , ...ادامه مطلب

  • چه زود بزرگ شدیم

  • چه زود بزرگ شدیم .. فکرش را هم نمیتوانم بکنم .. هفده ام و چند ماه دگر هجده خانه بودم ، دور شدم و دور شدم تا دوباره به خانه برگردم اما برگشتم دوباره به خانه ، مثل برگشتن از مدرسه د گر نیست شاید این بار  خانه ای اباد شود شاید این بار  خانه ای ویران شود برگشتم به خانه چقدر فرق کرده است مادر ! ,چه زود بزرگ شدیم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها